ثناجونثناجون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

ثنا جون

بدون عنوان

1391/11/12 15:07
نویسنده : مامان
149 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از مدتها موفق شدم بیام و مطلب جدید برای وبلاگ دخملم بذارمچشمک

چند وقت پیش آخرای آبان یا اوایل آذر بود که تو رو بردیم طرحی که برای سنجش بینایی بچه ها میذارن آنجا بعد از معاینه چشمات با دستگاه گفتن که باید ببریمت دکترناراحتنگران یه آدرس دادن وقتی بردیمت دکتر گفت که چشمای خوشگلت هم ضعیف و هم تنبلی داره من و بابا کلی نگران شدیم دکتر میگفت شماره چشم چپت 2.5 و باید حتماً عینک بزنی همون روز عینک هم برات سفارش دادیم اما وقتی آمدیم خونه پشیمون شدیم و بابا رفت سفارشو پس گرفت دوباره چند تا دکتر بردیمت که از دو تا دکتر عمو حبیب برامون وقت گرفت و یکی دیگرو عمه زهرا دست هر دوشون درد نکنه و هر سه دکتر گفتن که چیز خاصی نیست و چشمای نازت ضعیف هست ولی احتیاجی به عینک نیست ولی باید چند وقت یکبار دوباره چشمات معاینه بشه. موقعه معاینه وقتی که قطره تو چشمات میریختن کلی گریه میکردی نمی گذاشتی قطره رو بریزنکلافه حالا هر وقت بری جلوی تلویزیون برای تماشا میگم ثنا میخوای باز بریم چشم پزشکی و قطره تو چشمات بریزیم زود میای عقب و حرف گوش میدی.هوراتشویق

یکی از شبای دی ماه  گریه کنان از خواب بیدار شدی گریهوقتی بغلت کردم تب شدید داشتی و تا صبح نخوابیدی تبت آنقدر شدید بود که هرچی استامینوفن  بهت میدادیم و پاشویت میکردیم یکم میومد پایین دوباره تبت میرفت بالا روز بعدش بردیمت پیش دکتر محققی گفت که شدید سرما  خوردی. بخاطر تبت آمدیم خونه مامانی موندیم آنقدر مریض بودی که دیگه شیطونی نمیکردی و همش میخوابیدی همه خونه مامانی اینا مریض شدن تا بالاخره خانوم خانوما خوب شدن.

آخرین چشم پزشکی رو 2 بهمن رفتیم که چون آدرس مطب ونک بود صبح تو رو با خودم بردم اداره صبح موقع حاضر کردنت بیدار نشدی تا رسیدیم اداره سوار آسانسور بودیم که بیدار شدی اول رفتیم نماز خونه اداره آنجا کلی شیطونی کردی بعد از آن هم توی اداره خودمون یکجا بند نمی شدی یا از واحد خودمون میرفتی بیرون یا میرفتی اتاق کنار پیش آقایون با آقای قهرمانی هم کلی دوست شده بودی هرچی خانوما میومدن تو رو با خودشون ببرن اتاق خودشون باهاشون نمی رفتی فقط میرفتی پیش عموها . تا بعداز ظهر حسابی خسته شدی توی مطب هم بخاطر قطره کلی گریه کردی گریههمینطور موقع معاینه کردن دکتر هم از دستت عصبانی شدعصبانی چون وای نمی ایستادی. خیلی خسته شدی از همون مطب تا خود خونه خوابیدیخواب.

91/11/12

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا جون می باشد