تولد سه سالگی
دختر عزیزم سه سالش تموم شد و وارد چهارسالگی شد. روز تولدت ٤/١١/٩١ بعداز ظهر که من و بابا از سرکار برگشتیم با خاله ها و مامانی رفتیم برای جشن تولدت کمی خرید کردیم و بعد یه کیک کوچیک گرفتیم و رفتیم خونه مامانی. دایی احسان و بابایی دیر برگشتن خونه وقتی که آمدن یه تولد کوچولو گرفتیم تو هم کلی ذوق کردی.
اما جشن تولد اصلی روز سه شنبه ١٠/١١/٩١ روز تولد حضرت محمد(ص) گرفتیم.امسال هم مثل سالهای قبل خاله ها و مامانی از شب قبل آمدن کمک و هم توی تزئین خونه و هم پختن غذا ها کمک کردن دستشون درد نکنه ایشاا... عروسی خاله ها و دایی جبران کنیم . تولد امسال به خواسته خودت مینی موسی بود یه پیراهن قرمز با خالهای سفید و یه تل با دوتا گوش سیاه و یه پاپیون، خیلی خوشگل و ناز شده بودی. تولد امسالت فقط مامانیا و عمه ها بودن.شب بعد از شام وقتی که کیک رو آوردیم تا شمعو فوت کنی یکسره به خامه های اطراف کیک ناخنک میزدی هر چی میگفتیم ثنا کیکت خراب میشه گوش نمی دادی واقعاً که دختر خودمی توی خوردن کیک و شیرینی شکمویی .بعد از فوت کردن شمع و بریدن کیک کادوها رو باز کردی و مثل خانوما از مهمونا تشکر میکردیالهی قربون دخمل خانومم بشم.
٢٤/١١/٩١