تولد 2سالگی فرشته
بالاخره بعد از دو ماه موفق شدم به وبلاگ ملوسک سر بزنم چون توی اداره جدیدم اینترنت ندارم و خونه هم فرصت نمی شه. دخملم روز به روز بزرگتر میشه کارهاش بامزه تر.
هفته پیش پنجشنبه 6 بهمن تولدت رو جشن گرفتیم تولد زنبوری ناناز خانم شده بود زنبور کوچولو خاله ها کارهای تزئین رو انجام داده بودن صبح روز تولد زودتر از همیشه از خواب بیدار شدی و کلی ذوق کرد دو تادست رو به طرف تزئینها دراز میکردی میگفتی چیه؟ چیه؟ میگفت خاله ها برای تولد ثنا درست کردن میگفتی پویو = یعنی پرو تا بعد از ظهر بیدار بودی با اینکه خوابت می آمد ولی از ذوق خوابت نمی برد اما بزور کلی برات حرف زدم که اگه نخوابی شب که مهمونها بیان خوابت میره یه روسری کشیدیم روسرت تا خوابت برد.
غروب با هم رفتیم حموم و برای تولد آمده شدیم خاله ها و مامانی توی کارهای کلی کمک کردن انشااله عروسی خاله ها جبران کنیم. مهمونها یکی یکی آمدن مامانی و بابائی، عمه ها و عموها. زن عمو مهناز ستایش خواهر زاده اش رو آورده بود اما عمو محسن زن عمو و محمدها رو نیاورده بود. قبل از شام خاله آوردت توی آشپزخونه تا صورتت رو آب بزنه که زیتونها رو روی ظرفشوئی دیده بودی و یکی گذاشتی دهنت زیتون پرید گلوت خاله ها با قدرت تمام میزدن پشت که شروع کردن به صدا کردن من، من هم از همه جا بیخبر هی میپرسم چی شده که دیدم یک عدد زیتون از دهنت پرید بیرون کلی ترسیدیم.
بعد از خوردن شام خانم را بردیم و لباس زنبوری را به تنش نمودیم و مراسم فوت کردن شمع و بریدن کیک را انجام دادیم. موقع فوت کردن شمع با تمام قدرت فوت میکردی اما سرت رو پائین میگرفتی و فوت تو به شمع نمیخورد کلی طول کشید تا تونستی شمع رو خاموش کنی موقع عکس انداختن با مهمونها خسته شده بودی نمی نشستی و با سرعت از صحنه فرار میکردی و همه میگفتن عیبی نداره بذارید خستگی اش در بره. و اما کادو ها: کلی عروسک قشنگ کادو گرفتی من و بابا پلاک S و زنجیر، مامانی گلی و بابایی کریم: انگشتر، مامانی بتول و بابایی ابراهیم: 30 هزار تومن، عمو محسن: یه خرس پولیشی خوشگل، عمه زهرا: 15هزار تومن، عمه خدیجه: 10 هزار تومن، عمو قاسم: دو تا عروسک بامزه که یکیش دختر و یکیش پسر، عمو مصطفی: یه کیف کیتی، خاله ها و دایی: عروسک سارا، عمه زهره: یه عروسک کیتی خوشگل، ستایش: عروسک، دست همشون درد نکنه انشااله شادیاشون جبران کنیم.
مثل پارسال مات و مبهوت نبودی میرقصیدی دست میزدی و شادی میکردی. با ستایش هم کلی بازی کردی. موقع خداحافظی به همه ی مهمونها بادکنک هدیه دادیم.