مسافرت رفتن فرشته
جمعه ٢٥ شهریور بود که رفتیم شمال مامانیا با هم رفتم و خودمون با عمه اینها با اتوبوس رفتیم خودمون حدود ساعت ٦ بعد ازظهر چند ساعت بعد از مامانیا رسیدیم رویان خیلی خوش گذشت. هروقت که میرفتیم کنار دریا باید تو رو به زور نگه میداشتیم تا توی آب نری ولی یک بار که ظهر رفتیم کنار دریا و آفتاب بود رفتی توی آب حسابی بازی کردی وقتی که خسته شدی هرکاری میکردم تو آب وای نمیستادی و خودت رو خیس خیس به من میچسبودی، آوردیمت بیرون و لباسهاتو عوض کردیم تو هم خوابیدی وقتی که بیدار شدی بازهم میخواستی بیری توی آب ولی دیگه لباس نداشتی. یه روز هم رفتیم جنگل بعد از ناهار هم رفتیم آبشار آب پری آنجا هوا خنک بود برای اینکه سردت نشه یه بلوز آستین دار تنت کردیم ولی تو گیر داده بودی بلوزت رو در بیاری آخرش هم درآوردی و ما میترسیدیم که سرما بخوری اما کی بود که حرف گوش بده.
اول قرار بود که روز یکشنبه برگردیم حتی بلیط برگشتم هم گرفتیم اما چون به همه خوش گذشته بود تصمیم گرفتیم که یک روز دیگه اونجا بمونیم خلاصه این چند روز حسابی به هممون خوش گذشت و تو هم راحت آزاد میدویدی ما هم چیزی بهت نمیگفتیم اما وقتی که از خونه ی خودمون میایم بیرون مدام میخوای دستت رو از دست ما جدا کنی فقط بدوی ولی چون خیابونا شلوغه نمیشه عزیزم دلم.
دوشنبه مامانیا ساعت ١١ راه افتادن و ما و عمه اینا ساعت ١ راه افتادیم تا برسیم خونه ساعت ٩ شب بود مامانیا هم چون ماشینشون خراب شده بود یه کمی زودتر از ما رسیده بودم .