ثناجونثناجون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ثنا جون

بدون عنوان

  مریض شدن فرشته جمعه ۱۰/۴/۹۰ صبح مامانی گلی زنگ زد که صبحانه بریم آنجا. همون صبح کمی تب داشتی بعد از ظهر که آمدیم خونه خودمون تبت شدید شد بهت قطره استامینوفن دادم اما تبت پائین نیومد تا شنبه بعد از ظهر که با مامانی بردیمت دکتر یه سری دارو نوشت و ۲ تا آمپول کلی گریه کردی موقع زدن آمپولها آوردیمت خونه کمی تبت آمد پائین ولی مدام تبت بالا پائین میرفت تا یکشنبه شب که مامانی بتول و عموها و عمه ها آمدن خونمون. ملوسک مامان همچنان تب داشت مدام دست و پات رو آب میزدیم ولی فایده نداشت شب ساعت ۲ خوابیدیم و گوشی ام رو یک ساعت یک بار روی زنگ گذاشته بودم که بیدار شم و حواسم بهت ب...
4 مهر 1390

تولد 5/1 سالگی فرشته

از اونجا که ملوسکم خیلی تولد دوست داره من و بابا تصمیم گرفتیم برای ١/٥ سالگیت تولد بگیریم بخاطر همین روز سه شنبه من زود آمدم خونه و بابا هم که خونه بود وقتی رسیدم دیدم بابا تو رو برده خونه ی مامانی بتول و خودش داره خونه رو تزئین میکنه بعد با هم آمدیم دنبال تو و رفتیم که ازت عکس بگیریم من فکر میکردم که گریه کنی واینستی ولی آنقدر قشنگ ژست میگرفتی که آدم میخواست بخورتت جیگر . بعد آمدیم خونه کلی از دیدن وسایل تزئینی خوشحال شدی و ذوق کردی و من چون روزه بودم افطار کردم و بعد تو با بابا دوتایی رفتین کیک خریدید و یه سر هم خونه ی مامانی گلی زده بودید و امدین خونه که مامان کیانا زنگ زد و برای جمعه دعوتمون کرد تولد کیانا و بعد سه نفری تولد رو شروع ...
20 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا جون می باشد